وحدت؛همه مثل ما شوند؟

در ادامه ی پست قبلی ام می گویم که متاسفانه برخی وحدت را مثل آنها شدن تعریف می کنند.این موضوع فقط و فقط از این حس ناشی می شود که آنها خود را در موضع حق می دانند و طبیعتا احساس میکنند که دیگران هم باید در این مسیر قرار بگیرند.توجه به این نکته ضروری است که اصل علاقه به در مسیر حق قرار گرفتن نیست که مورد ایراد است بلکه این ایراد دارد که کسی بگوید من حقم و همه می بایست مثل من شوند.آن حق فرض نمودن خود ایراد دارد که قبلا هم در پستی به آن پرداختم.

باید در این حال گفت از کجا معلوم که تو حقی؟ در اینجا نباید نویسنده را به سوفسطایی بودن متهم کنید.من معتقدم حقیقت وجود دارد اما از کجا معلوم که در دست کیست؟معتقدم میتوان یافت که در دست کیست. اما با گفت و گو،آزادی بیان و مدارا. در این حالت است که حق خود را نمود می دهد.

حال باید دید که اثر این موضوع در کجاست؟ اثر موضوع آن جاست که افراد در این حالت تکثر خود را از دست می دهند .این عدم تکثر است که در نهایت به جامعه لطمه وارد می کند.چه لطمه ای؟

1.اگر افرادی که خود را حق می پندارند،در بستر قدرت باشند؛خطر نفاق در جامعه رو به ازدیاد می رود.در این حالت افراد تظاهر به یکی شدن میکنند.

2.عدم تکثر باعث عدم ابراز نظرات و انتقاد ها می گردد که خود این موضوع ضعف را می آورد.کیست که ضعفی داشته باشد و به او ضعفش را نگویند و همچنان قوی بماند؟

دومین اثر حق پنداشتن خود این است که در صورت حضور افراد در بستر قدرت "شعار الحق لمن غلب" بروز ظاهری می یابد و این موضوع خطری است برای حق.اگر هم در موضع قدرت نباشند خظر بنیاد گرایی همه را تهدید میکند.خطری که حقیقت را با جهاد مخوهد به مردم اجبار نماید.(ر.ک.+)

چه گفتم:

1.برخی میگویند وحدت یعنی همه مثل ما شوند.2.مبنای آنها چیست؟حق پنداشتن خود 3. نقد مبنا:از کجا معلوم که حق اند.

4. اثرات این دیدگاه: 4.1از دست دادن تکثر 4.2 اثرات از دست دادن تکثر: 4.2.1 نفاق   4.2.2 عدم انتقاد   4.2بروز شعار الحق لمن غلب.(در صورت حضور در صحنه ی قدرت) 4.3 بنیاد گرایی (در صورت عدم حضور در قدرت)از عزیزی که معلم گرانقدرم است فرا گرفتم: ۴.۴ چون فکر میکنیم حق هستیم تلاشی برای به حق رسیدن نمی کنیم. ۵.۴ با دیگران به عنوان ضد حق برخورد می کنیم.

وحدت؛همه مثل هم شویم؟

این روزها همگی از وحدت سخن می گویند.وحدت،خواست اساسی مسئولان،جناح های سیاسی ،متعارضان و معترضان و مردم است.اما وحدت چیست و به چه معناست؟

گاه تصور می شود که وحدت مانند معنای لغوی اش به معنای یکی شدن است.البته معنای دیگری هم می توان برای وحدت در نظر گرفت.

نمی دانم تا به حال پرچم نهضت های ضد جنگ و صلح طلب را دیده اید یا نه؟ این پرچم ها حاصل هم نشینی رنگ های مختلف هستند.درست مثل رنگین کمان.سبز و زرد و قرمز و آبی کنار هم هستند.در عین اینکه هر کدام به رنگ خود هستند اما کنار هم می نشینند و برای هدفی به عنوان صلح به اهتزاز در می آیند.

حال تصور کنید که قرار بود این رنگ ها در هم آمیزند و "یکی" شوند.چه می شد؟ نخست اینکه هر کدام از آن رنگ ها هویت خود را از دست می داد و دوم اینکه رنگ بد ترکیبی در می آمد که هیچ کس را راضی نمی کرد.

یادش بخیر دوران کودکی مان پر بود از این بازی ها که رنگ ها را با هم ترکیب کنیم.مثلا آبی و قرمز که می شدند بنفش.اما گاهی که با شیطنت همه ی رنگها را با هم مخلوط میکردیم چه می شد؟

این مثال را زدم که دریابیم وحدت در جامعه ی متکثر کنار هم نشستن است نه یکی شدن.

بیانیه ی شماره ی هفدهم مهندس میر حسین موسوی

  • گیرم که چند روز با دستگیریها، خشونت ها، تهدیدها و بستن دهان روزنامه ها و رسانه ها سکوت برقرار گردید، تغییر قضاوت مردم را نسبت به نظام چگونه حل می کنید؟ تخریب مشروعیت را چگونه جبران می نمائید؟ نگاه ملامت آمیز و متعجب همه جهانیان از این همه خشونت یک دولت به ملت خود را چگونه تغییر می دهید؟
  • بنده به صراحت و روشنی می گویم فرمان اعدام و قتل و زندانی کروبی و موسوی و امثال ما مشکل را حل نخواهد کرد.
  • سخنان چند روز اخیر بنده را به یاد کلام امام رحمه الله علیه می اندازد که "بکشید ما را ، ما نیرومند تر می شویم". بنده ابایی ندارم که یکی از شهدایی باشم که مردم بعد از انتخابات در راه مطالبات به حق دینی و ملی خود تقدیم کردند و خون من رنگین تر از آن شهدا نیست.
  • بنده به صراحت می گویم تا وجود یک بحران جدی در کشور به رسمیت شناخته نشود، راهی برای خروج از مشکلات و مسائل پیدا نخواهد شد.
  • من به عنوان یک دلسوز می گویم منافقین با خیانت ها و جنایت های خود مرده اند، شما برای کسب امتیازهای جناحی و کینه ورزی آنها را زنده نکنید.
  • برهویت اسلامی و ملی و مخالف سلطه بیگانگان و وفادار به قانون اساسی ما و جنبش سبز تاکید (می)نمایم.
  • ما پیروان اباعبدالله حسین علیه السلام هستیم. ما شیفتگان حریتی هستیم که منادیش آن امام مظلوم بود. ما پیرو کسی هستیم که در قلمرو وسیع اسلامی ربودن خلخالی از پای یک زن را برنمی تابید.
  • ما نه آمریکایی هستیم و نه انگلیسی . تا حال نه کارت تبریکی برای روسای کشورهای بزرگ فرستاده ایم و نه امید یاری آنها را داریم.
  • مسلما حرمت شکنی اگر در روز عاشورا صورت گرفته باشد مورد تایید ما نیست، اما بدترین نوع حرمت شکنی را کشتن بندگان بیگناه و عزادار در روز عاشورا و در ماههای حرام می دانیم.
ادامه نوشته

سوگ سیاوش

در پاسخ به درخواست دوستم بیگاه ها

این سوگ نامه ای است در رسای سیاوشی از جوانان این مرز و بوم که پس از انتخابات جان در راه عقیده ی خود داد.هر چند که من عقیده ی او را نداشتم.این سوگ نامه ای نثار یک بسیجی که او را کشتند و جسدش را سوزاندند تا....؟ تا چه چیز را ثابت کنند.کجا را بگیرند و به کجا بروند؟ که بگویند رای ما کجاست؟ که بگویند چرا مردم را می زنید و میکشید؟راهش این است؟ راه گفتن نکشید کشتن است.راه فریاد زدن برای نزدن،زدن است؟ راه بیان اینکه که بگوییم خراب نکنید خراب کردن است؟راه مبارزه با دولتی که آن را مشروع نمی دانید تخریب اموالی است که این دولت امانتدار آنهاست؟ راه خاموش کردن آتش جنگ آتش زدن و سوزاندن است؟ نه! دوستان! این راهش نیست.راه این نیست که من و شما از کشته شدن دیگران،هرچند مخالف و معاند خود خوشحال شویم.راه این نیست که آن را که ما میزند بزنیم.راه تسامح است.مدارا است.راه صبر کردن است و آرامش.راه مرگ گفتن بر نظریه نیست و چقدر بی تحمل و نامدارا و فاشیستند آنان که مرگ را برای یک نظریه(ولایت فقیه) می خواهند.آنان که مرگ را برای آمریکا نمی خواستند را چه شد که حالا برای یک انسان –فارغ از پست و مقامش-میخواهند.نه دوستان.راه زندگی است.زندگی با همین انسانهای کنارمان.زندگی با آنان که کیهان میخوانند و هر روز بعد از نماز لعن میفرستند بر سران فتنه.زندگی کنار همین مردم.بدانیم که باید تحمل کنیم و مدارا.کنار ندا و سهراب کمی هم برای آن سیاوش گریه کنیم.

چند کلمه از این روزها

1.وقایع تاسوعا و عاشورای امسال ایران (به خصوص در تهران) دل هر دردمندی را آزرده می کند.چطور ممکن است عده ای در روز عاشورا اموال عمومی و خصوصی را آتش بزنند و تخریب کنند و انسان بی توجه بنشیند و سخنی نگوید؟چطور ممکن است در روز عزای سید و سالار شهیدان- عمدی و یا غیر عمدی – به شادی پرداخته شود و انسان دردمند نگردد؟ چطور ممکن است حرکات و سکنات عده ای شادی دشمنان این مرز و بوم را باعث شود و خبیث ترین آنها یعنی وزیر دفاع رژیم اسرائیل از این موضوع شادمانی کند و ما ناراحت نباشیم؟ کیست که حمله به تکایا و هیئات مذهبی را ببیند و دوباره به یاد مظلومیت حسین (ع) و یاران او نیفتد؟ اما به نظر من بالاتر از همه ی اینها این است که کیست که کشته شدن عده ای بی گناه را ببیند و فغان سر ندهد که مَن قَتَل نَفساً بِغیرِ نَفسٍ اَو فساد فی الارضِ فَکَانَّما قَتَل الناسَ جمیعاً.

2.باید بگویم در صداقت آنان که برای حرمت شکنی در روز عاشورا سوگواری می کنند شک دارم.اگر آنان سوگوار حرمت حسین (ع) هستند باید بدانند که این حرمت قبل از این که روز عاشورا شکسته شود؛شب عاشورا در حمله به حسینیه ی جماران و دارالزهرای ولنجک شکسته شد.آنان که یک هفته ی تمام سوگوار پاره کردن عکس خمینی کبیرمان بودند خود به حسینیه ی ساده ی او رحم نکردند و شیشه های آنجا را شکستند.حق بدهید که در صداقت آنها شک کنم.

3.باید دانست که جنبش سبز قبل از انتخابات بر سر حداقل شکل گرفت.حداقلی به عنوان ریاست جمهوری مهندس میر حسین موسوی و تغییر در فضای کشور.می دانیم که در طیف این جنبش افراد مختلفی از جامعه ی روحانیت مبارز تا سلطنت طلب وجود دارد.حال بعد از انتخابات و در طول چند هفته ی نخست که رهبران این جنبش توانایی رهبری این حرکت را داشتند حداقل این بود که شعارهای انحرافی و توهین به مقدسات به چشم نیامد.اما بعد از قطع ارتباط رهبران با جنبش و عدم امکان فعالیت قانونی و رسمی برای آن و نیز حذف رسانه های در چارچوب نظام –ولو بسیار منتقد (فقط برای مثال:سایت آینده و روزنامه ی اعتماد ملی) به نقطه ای رسیدیم که به تعبیر دکتر علی مطهری جنبش بی سر شد.(البته ایشان معتقد بود جنبش بی سر بود.) و نکته ی بدتر اینکه مردمی که می توانستند اخبار را از رسانه های رسمی و داخل نظام دریافت کنند به سمت رسانه ی خارجی رفتند و آن گاه آن شد که نباید می شد.

4.عمیقا معتقدم که حل بحران فعلی از چند طریق ممکن است:یکی اینکه طرفین بپذیرند حقیقت مطلقاً در دست آنها نیست و حقیقت در دست همه ی آنهاست.دوم اینکه بر طبق مورد نخست به مدارا و تساهل و تسامح با یکدیگر برخیزند و یکدیگر را حداقل تحمل کنند.سوم اینکه اشتباهات خود را بپذیرند و اشتباهات دیگران را ببخشند و چهارم اینکه همه به قانون اساسی روی بیاورند.قانون اساسی با تمامی اصول آن.

5.می دانم که بند 4 رویایی بیش نیست.جامعه ی فعلی ما-که خود نیز جزوی از آنیم-به تعبیر زیبای محمد قوچانی ورشکسته ی اخلاقی است.پس تا آن زمان دعا کنیم که حداقل فرد فردمان اخلاقی زندگی کنیم.

پ.ن:خوشبختانه حرفم با تایید آیت الله جوادی آملی روبرو شد.بخوانید +